خاطرات شیرین زندگی کودکانه

ساخت وبلاگ

سلام

خیلی وقت بود دوست داشتم اپ کنم ولی تا میودم یا چت بود یا وبگردی یا اینور اونور

هرچی تو ذهنم بودش پاک شده

الان که وقت دارم میخوام خاطرات دوستی هامو بنویسم که هرکدوم چطور اشنا شدیمو واز این حرفا

رفیق جینگام تو دانشگاه

کوروش:سرمنشا اشناییمون تو وبسایت گروهی دانشگاه بود که همه عضو بودن یه روز رفتم تو چتش یه سلام دادم  این اومد سلام دادو نوشت خوبی منم گفتم مگه دکتری و ...کل کل شروع شد رفتیم تو پریوایت چت اینقدر باهم کل کل کردیم یه جا گفت با ایدیتت خداحافظی کن >گفتم جوووووون اگه میتونی هک کن خلاصه بعدش کلی دوباره کل کردیمو بعد یه روز اومد رو یاهومسنجرو باهم کلی صحبت کردیم شد

خاطرات شیرین زندگی کودکانه...
ما را در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه دنبال می کنید

برچسب : خاطرات دوستی1 , نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1320 تاريخ : جمعه 21 مهر 1391 ساعت: 21:20

سلام دوستان گلم امیدوارم که همگی خوب و سرحال باشید

بازهم از خداوند متشکرم که نفس داد دوباره بنویسم

شاید واسه خیلی از ماها پیش اومده که سرما بخوریم

ولی سرماخوردگی تو اول مهر واسه من خیلی عجیبه , نمیدونم از کی گرفتم خودمم ناقل بودم کلی آدم ازمن گرفتن یاد یه خاطره افتادم , یادش به خیر سال اولی که کنکور میدادیم یه سری یکی ازرفیقام گفت بیا بریم کتابخونه بخونیم !! رفتیم  یه کتابخونه نزدیک مدرسه ( دوتا مسیر تاکسی عوض کردیم)خلاصه با یه امیدی رسیدیم دیدیم اه پره یه ذره ملتم جلو کتابخونه نشستن ! ابعدها فهمیدم واسه کتابخونه باید شب رختخوابتو پهن کنی جلوش بعد تا صبح بست ببندی به درش  !خلاصه رفتیم یه جای دیگه رسیدیم با خوشحالی دوتا صندلی پیدا کردیم روبرویی ما گفت آقا اینجا جای ماست و نیگه داشتیمو نشینن ! رفتم جلو یه نیگا به صندلی یه نیگا به میزگفتم کو؟؟؟ کجا اسمتو نوشتی ؟؟؟ گفتش نه ,الان رفیقام میان , گفتم خب میخواستن زودتر بیان خلاصه نشستیمو  این رفیق من سرما خورده بود  بنده خدا چند ثانیه یه بار پمپاز میکرد بالا شانس اوردیم این اینقده کشید بالا چشاش سبزنشد  خلاصه این صدای  دماغ کشیدن این یه طرف صدای حرکت دادن صندلی من یه طرف !!! وسطشم کلی خنده و مسخره بازی رفیقم !! کسی هم چیزی نمیگفت نمیدونم چرا ؟؟دیگه  این باعث شد روبرویی مون شاکی بشه بنده خدا پاشد رفت با یه نیگاه غیظ الودی به رفیقم

نکته اخلاقیش چی بود؟ این که به ملت احترام بذاریم اگه مریضیم نریم باعث اذیت دیگران بشیم بعد گلها رو آب بدیمو ,آشغالامونم تو سطل زباله بندازیم ,,,به حرف بزرگترا گوش بدیم

امروز داشتم وبلاگ گردی میکردم چندتا از بچه ها رم لینک کردم ولی تو وبلاگا که میگشتم دیدم اکثرا " یه پس زمینه سیاه زدن حجله اوردن تو وبلاگ اکثرا" شعر نوشتن از جدایی و اسیری و دوری ( اشکم در اومد)

بابا جمع کنین چهارتا جک بذارین یه داستانی , خاطره ای چیزی 

درپناه حق شاد و خوشکام باشید


 

خاطرات شیرین زندگی کودکانه...
ما را در سایت خاطرات شیرین زندگی کودکانه دنبال می کنید

برچسب : سرماخوردگی , وبلاگ گردی , نویسنده : علیرضا khatratshirin بازدید : 1410 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1391 ساعت: 13:10